♥♥♥فرشته های عاشق♥♥♥

♥♥♥حرفی ندارم..من حاضرم حتی جانم به لبم برسد،اگرتوجانم باشی...♥♥♥

در بـــــــاز و بـسـتـه شُـد

حـتـمـــا بــــاز بــــــاد شـــوخـی اش گــرفـتـه

ادای آمــدنـــت را در مـیــــــآورد!

نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:2 توسط ♥نگین♥| |

ز مرگم هیچ نمی ترسم اگر دنیا سرم ریزد، از این ترسم که بعد از من گلم را دیگری بوسد 

نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:44 توسط ♥نگین♥| |

من همون تک درخت خشکیده توی کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد

گاهی گم کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری در

دستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید

اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده

شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند

ولی اگر سوزاندن ساقه ام خاطر تنهای او را پر کند

پس به او می گویم بسوزانم چرا که زخم خنجر دیرینه بر ساقه دارم

خشکیده ام تنها و بی پناهم

بسوزان و جودم را خاکستر کن .......

بسوزان که بدادم رسیده ای

سوختم سوختم ای قوم رهایم نکنید

سر به صحرا زدم از ننگ سر عاقل خویش 

 

نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:43 توسط ♥نگین♥| |

نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن

 

نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:41 توسط ♥نگین♥| |

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !


تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!


تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، ***جه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛


هق هق شبونه ؛ افسردگي ،پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !


براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد


و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد


تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم


از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:35 توسط ♥نگین♥| |

 

عذابم میده این جای خالیت..زجرم میده این خاطراتو...

فکرم بی تو داغون و خسته اس..

کاش بره از یادم اون صداتو...

نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:40 توسط ♥نگین♥| |

هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دار
و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند
اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد , یک بعد از ظهر سرد زمستانی بود
مثل همیشه سرش پایین بود و فشار پیچک زرد رنگ تنهایی به اندام کشیده اش , اجازه نمی داد تا سرش را بلند کند
می فهمید , عمیقا می فهمید که این نگاه با تمام نگاه های قبلی , با همه نگاه های آدم های دیگرفرق می کند
ترسید , از این ترسید که تلاقی نگاهش , این نگاه تازه و داغ را فراری بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق یک عادت مداوم تکراری , با چشم هایی رو به پایین , مسیر هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگی شبیه آدامس بی مزه ای شده بود که طبق اجبار , فقط باید می جویدش
تکرار , تکرار و تکرار
سنگینی نگاه تا وقتی که در خونه را بست , تعقیبش کرد
پشتش رابه در چسباند و در سکوت آشنای حیاط خانه , به صدای بلند تپیدن قلبش گوش داد
برایش عجیب بود , عجیب و دلچسب
***
از عشق می نوشت و به عشق فکر می کرد
ولی هیچوقت نه عاشق شده بود و نه معشوق
در ذهن خیالپردازش , عشق شبیه به مرد جوانی بود
مرد جوانی با گیسوان مشکی مجعد و پریشان و صورتی دلپذیر و رنگ پریده
پنجره رو به کوچه اتاقش را باز کرد
انتهای کوچه , همان درخت کاج قدیمی , همان دیوار کاه گلی , همان تیر چوبی چراغ برق بود و … دوباره نگاه کرد
تمام آن چیزها بود و یک غریبه

(بقیه داستان ادامه ی مطلب)


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:11 توسط ♥نگین♥| |



 

ادای آدمای قوی رو در آوردن هنر می خواد

 

 

اینکه خسته باشی

 

 

بغض داشته باشی

از درون شکسته باشی

صورتت رو با سیلی سرخ نگه داری .. و خودت رو به زور سر پا...

هی به خودت بگی اتفاقی نیفتاده نیفتاده نیفتاده

ولی.. دلت بهت بگه : هی دیوونه! "اتفاق" افتاده ....بدجوری هم افتاده .

***

سیلی واقعیت رو

درست اون وقتی می خوری

که وسط زیباترین رویا هستی . . . .

***

همه ما...

فقط حسرت بی پايان يك اتفاق ساده ايم

كه جهان را بی جهت ، يك جور عجيبی

جدی گرفته ايم !!!

***

روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم ....

معلوم نمیشه منتظر تاکسی هستی یا آواره خیابونها ؟!

بخار توی هوا مالِ سرماست ؛ یا دود سیگار ؟!

روی گونه ات اشکه یا دونه های بارون ...!!!

 

نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:59 توسط ♥نگین♥| |

در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم

نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:3 توسط ♥نگین♥| |

21216735497844856828 شعر عاشقانه 2012 +عکس

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو  دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …

نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:1 توسط ♥نگین♥| |

81944987262596504730 شعر عاشقانه 2012 +عکس

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟

نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:0 توسط ♥نگین♥| |

دوستت دارم به ۱۰۰ زبان مختلف
English - I love you
Afrikaans - Ek het jou lief
Albanian - Te dua
Arabic - Ana behibak (to male)
Arabic - Ana behibek (to female)
Armenian - Yes kez sirumen
Bambara - M'bi fe
Bangla - Aamee tuma ke bhalo aashi
Belarusian - Ya tabe kahayu
Bisaya - Nahigugma ako kanimo
Bulgarian - Obicham te
Cambodian - Soro lahn nhee ah
Cantonese Chinese - Ngo oiy ney a
Catalan - T'estimo
Cheyenne - Ne mohotatse
Chichewa - Ndimakukonda
Corsican - Ti tengu caru (to male)
Creol - Mi aime jou
Croatian - Volim te
Czech - Miluji te
Danish - Jeg Elsker Dig
Dutch - Ik hou van jou
Esperanto - Mi amas vin
Estonian - Ma armastan sind
Ethiopian - Afgreki'
Faroese - Eg elski teg
Farsi - Doset daram
Filipino - Mahal kita
Finnish - Mina rakastan sinua
French - Je t'aime, Je t'adore
Gaelic - Ta gra agam ort
Georgian - Mikvarhar
German - Ich liebe dich
Greek - S'agapo
Gujarati - Hoo thunay prem karoo choo
Hiligaynon - Palangga ko ikaw
Hawaiian - Aloha wau ia oi
Hebrew - Ani ohev otah (to female)
Hebrew - Ani ohev et otha (to male)
Hiligaynon - Guina higugma ko ikaw
Hindi - Hum Tumhe Pyar Karte hae
Hmong - Kuv hlub koj
Hopi - Nu' umi unangwa'ta
Hungarian - Szeretlek
Icelandic - Eg elska tig
Ilonggo - Palangga ko ikaw
Indonesian - Saya cinta padamu
Inuit - Negligevapse
Irish - Taim i' ngra leat
Italian - Ti amo
Japanese - Aishiteru
Kannada - Naanu ninna preetisuttene
Kapampangan - Kaluguran daka
Kiswahili - Nakupenda
Konkani - Tu magel moga cho
Korean - Sarang Heyo
Latin - Te amo
Latvian - Es tevi miilu
Lebanese - Bahibak
Lithuanian - Tave myliu
Malay - Saya cintakan mu / Aku cinta padamu
Malayalam - Njan Ninne Premikunnu
Mandarin Chinese - Wo ai ni
Marathi - Me tula prem karto
Mohawk - Kanbhik
Moroccan - Ana moajaba bik
Nahuatl - Ni mits neki
Navaho - Ayor anosh'ni
Norwegian - Jeg Elsker Deg
Pandacan - Syota na kita!!
Pangasinan - Inaru Taka
Papiamento - Mi ta stimabo
Persian - Doo-set daaram
Pig Latin - Iay ovlay ouyay
Polish - Kocham Ciebie
Portuguese - Eu te amo
Romanian - Te ubesk
Russian - Ya tebya liubliu
Scot Gaelic - Tha gra\dh agam ort
Serbian - Volim te
Setswana - Ke a go rata
Sindhi - Maa tokhe pyar kendo ahyan
Sioux - Techihhila
Slovak - Lu`bim ta
Slovenian - Ljubim te
Spanish - Te quiero / Te amo
Swahili - Ninapenda wewe
Swedish - Jag alskar dig
Swiss-German - Ich lieb Di
Tagalog - Mahal kita
Taiwanese - Wa ga ei li
Tahitian - Ua Here Vau Ia Oe
Tamil - Nan unnai kathalikaraen
Telugu - Nenu ninnu premistunnanu
Thai - Chan rak khun (to male)
Thai - Phom rak khun (to female)
Turkish - Seni Seviyorum
Ukrainian - Ya tebe kahayu
Urdu - mai aap say pyaar karta hoo
Vietnamese - Anh ye^u em (to female)
Vietnamese - Em ye^u anh (to male)
Welsh - 'Rwy'n dy garu
Yiddish - Ikh hob dikh
Yoruba - Mo ni fe
نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:14 توسط ♥نگین♥| |

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم!

با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است

نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:31 توسط ♥نگین♥| |

 

بارون داره میباره   

 

 

دلم خیلی گرفته  

 

 

بغض توی گلوم داره خفه ام میکنه  

 

 

راستی  

 

 

چرا اینطوریه  

 

چرا هر وقت بارون میباره دلم میگیره  

 

 

هر وقت بارون میباره دوست دارم توی یه خیابون خلوت باشم پر از درخت 

 

 

یه خیابون خیلی بلند        

 

 

راه برم و برای دلم بخونم    

 

آروم آروم زمزمه کنم و اشک هام هم آروم آروم روی گونه ها سُر بخوره  

 

 

انتهای خیابون برسی به دریا  

 

 

لب ساحل بشینی و نم نم بارون بزنه  

 

 

موج دریا با تمام قدرت سر به سنگهای ساحل بکوبه  

 

 

بعد بشینی و به تنهایی خودت و دریا فکر کنی       

 

 

کدوم یک از ما تنها تر هستش ؟؟؟؟؟؟  

 

 

من تنها ترم یا دریا؟؟؟؟؟  

 

 

من به دل غم زیاد دارم یا دریا؟؟؟؟؟  

 

 

 

من صبورترم یا دریا؟؟؟؟؟  

 

 

من عاشق ترم یا دریا؟؟؟؟؟  

اينو از وب سلطان قلبها كپي كردم حتما بهش سر بزنيد.

نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:20 توسط ♥نگین♥| |

ماه من

مــاه مــن ، غصـــه چــــرا !!!

آسمان را بنگر که هنوز ، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر

به مـــا می خنـــدد !!

یا زمینی را که دلش از سردی شب های خـــزان

نـــه شکست و نــه گرفــت

بلکه از عاطفه لبریز شد

و نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار

دشتی از یاس سپید

زیــر پــاهــامــان ریخــت

تا بگوید که هنوز

پر امنیت احساس خداست !

مــاه مــن غصـــه چــــرا !!!

تو مرا داری و من هر شب و روز

آرزویم همه خوشبختی توست

مـــاه من

دل به غم دادن و از یاس سخن گفتن ها

کــار آنهایی نیست که خدا را دارند

مـــاه من

غم و اندوه اگر هم روزی ، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات

از لب پنجره ی عشق

زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود

که خدا هست ، خدا هست هنوز

او همانی ست که در تار ترین لحظه ی شب

راه نورانی امید نشانم می داد

او همانی ست که هر لحظه دلش می خواهد

همه ی زندگی ام ، غرق شادی باشد

مــاه من غصه اگــر هســت

بگو تا باشد

معنی خوشبختی

بودن اندوه ست

این همه غصه و غم

این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه

میوه ی یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین

ولی از یاد مبر

پشت هر کوه بلند

سبزه زاری ست پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند

که خدا هست ، خدا هست هنوز

و بدان این را

غصـــه چــــرا ؟

مــاه مــن !!

زندگـــی زیبـــاسـت !!!

نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:18 توسط ♥نگین♥| |

وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود ،

وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌

 

و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ...

وقتی احساس‌ میكنیم بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است

و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ...

وقتی امیدها ته‌ میكشد و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...

 

وقتی طاقتمان تمام‌ میشود و تحمل مان‌ هیچ ...

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم

و مطمئنیم‌ كه‌ تو  فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...

 

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم و تو را میخوانیم ...

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ میكشیم

تو را گریه ‌میكنیم ...

و تو را نفس میكشیم ...

وقتی تو جواب ‌میدهی

دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاك‌ میكنی ...

و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان ‌برمیداری ...
گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز میكنی

و دل شكسته‌مان‌ را بند میزنی ...

سنگینی ها را برمیداری

نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:16 توسط ♥نگین♥| |

داستان عاشقانه,داستان زیبا

 

 

 يه كم طولانيه ولي ارزش خوندنو داره حتما بخونين

داستان زیبای شاخه گل خشکیده ،یکی از بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد، پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید و از آن لذت ببرید!

 

” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …

 

این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.

توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .

 

چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .

 

تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ، یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید.

 

از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش

بود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و …


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:28 توسط ♥نگین♥| |

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را برای تو می‌نویسم:

در عصرهای انتظار،به حوالی بی كسی قدم بگذار! خیابان غربت

را پیدا كن،وارد كوچه پس كوچه‌های تنهایی شو! كلبه‌ی غریبی‌ام را

پیدا كن، كنار بید مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،

در كلبه

را باز كن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش ‌را كنار بزن! مرا

خواهی 

دید با بغضی كویری كه غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم

نشسته‌ام..........

 

نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:20 توسط ♥نگین♥| |

 

 

 

 

اگه گریه بذاره می نویسم کدوم لحظه تو رو  از من جدا کرد؟

 

 

 

                             نگو اصلا نفهمیدی نگو نه تو بودی اونکه دستامو رها کرد

 

 

 

 

 

 

 

خودت گفتی خداحافظ تموم شد منو تو سهممون از عشق این بود

 

 

 

                           خود تو حرمت عشقو شکستی بریدی آخر قصه همین بود

 

 

 

 

 

 

 

اگه مهلت بدی یادت میارم روزایی رو  که بی تو عین شب بود

 

 

 

                                 تموم سهمت از دنیا عزیزم بذار یادت بیارم یک وجب بود

 

 

 

 

 

 

 

بهت دادم تموم آسمونو خودم ماهت شدم آروم بگیری

 

 

 

                            حالا ستاره ها دورت نشستن منو ابری گذاشتی داری میری

 

 

 

 

 

 

 

بیا برگرد از این بن بست بی عشق بذار این قصه اینجوری نباشه

 

 

 

                                  آخه بذر جدایی رو چرا تو چرا دستای تو باید بپاشه؟

 

 

 

 

 

 

 

خداحافظ نوشتن کار من نیست آخه خیلی باهات ناگفته دارم

 

 

 

                                 اگه گریه بذاره می نویسم اگه مهلت بدی یادت میارم

 

 

 

 

 

 

 

اگه گریه بذاره می نویسم کدوم لحظه تو رو  از من جدا کرد؟

 

 

 

                                      نگو اصلا نفهمیدی نگو نه تو بودی اونکه دستامو رها کرد

 

 

 

 

 

 

 

خودت گفتی خداحافظ تموم شد منو تو سهممون از عشق این بود

 

                          خود تو حرمت عشقو شکستی بریدی آخر قصه همین بود.....

 

نوشته شده در پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:17 توسط ♥نگین♥| |

بروادامه ی مطلب>>>>>>>>>>>>>>

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:45 توسط ♥نگین♥| |

منوببخش اگرهمیشه سازمخالف میزنم

منوببخش اگرمیگم دوستت دارم ولی میرم

منوببخش تمام وجودم

بایدبرم

چون دوستت دارم مجبورم برم

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:24 توسط ♥نگین♥| |

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:23 توسط ♥نگین♥| |

 

دوستت دارم

 

و اسمت را دوست دارم

 

و دوست دارم کسی که تو را خلق کرد ،

ای سخترین درس و من در شناختت مردودم.

 

 

 

http://www.2qut.com/egreetings/resource/picture/roses/b6535d4b0c.gif

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:56 توسط ♥نگین♥| |


گاهی تمام آنچه می خواهم، 



دفتری است برای از تو نوشتن، 


قلبی که اندوهم را بفهمد 


و دستی که گونه های ترم را نوازش دهد 


اینجا و تمام آنچه با من است 


بوی خوش تو می دهد 


لحظه ها رنگ تو را پوشیده اند 


و من، از عطر سرشار حضورت، مستم 


با دست های یخ زده ام بخارهای اندوه را 


و حضورت را به رخ لحظه های تنهایی می کشم.
 
من هنوز منتظرم...
معروف ترین عکس عاشقانه
 

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:37 توسط ♥نگین♥| |

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 

بی وضو در کوچه لیلا نشست

 

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود

 

 

فارغ از جام الستش کرده بود

 

 

سجده ای زد بر لب درگاه او

 

 

پر زلیلا شد دل پر آه او

 

 

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

 

 

بر صلیب عشق دارم کرده ای

 

 

جام لیلا را به دستم داده ای

 

 

وندر این بازی شکستم داده ای

 

 

نشتر عشقش به جانم می زنی

 

 

دردم از لیلاست آنم می زنی

 

 

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

 

 

من که مجنونم تو مجنونم مکن

 

 

مرد این بازیچه دیگر نیستم

 

 

این تو و لیلای تو ... من نیستم

 

 

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

 

 

در رگ پیدا و پنهانت منم

 

 

سال ها با جور لیلا ساختی

 

 

من کنارت بودم و نشناختی

 

 

عشق لیلا در دلت انداختم

 

 

صد قمار عشق یک جا باختم

 

 

کردمت آوارهء صحرا نشد

 

 

گفتم عاقل می شوی اما نشد

 

 

سوختم در حسرت یک یا ربت

 

 

غیر لیلا برنیامد از لبت

 

 

روز و شب او را صدا کردی ولی

 

 

دیدم امشب با منی گفتم بلی

 

 

مطمئن بودم به من سرمیزنی

 

 

در حریم خانه ام در میزنی

 

 

حال این لیلا که خوارت کرده بود

 

 

درس عشقش بیقرارت کرده بود

 

 

 

 

مرد راهش باش تا شاهت کنم

 

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

 

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:29 توسط ♥نگین♥| |

او ز من رنجیده است

آن دو چشم نکته بین و نکته گیر

در من آخر نکته ای بد دیده است !

من چه می دانم که او

با چه مقیاسی مرا سنجیده است !

من همان هستم که بودم ، شاید او

چون مرا دیوانه ی خود دیده است

بیوفایی می کند بلکه من

دور از دیدار او عاقل شوم !

او نمی داند که من ، دوست می دارم جنون عشق را

من نمی خواهم که حتی لحظه ای

لحظه ای از یاد او غافل شوم !



نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:10 توسط ♥نگین♥| |

 

ک روز بعدازظهر، بعد از سال‌های سال،

 

وقتی که جامِ سال پُر شد بارهای بار،

 

تو لابُد از من یاد خواهی‌کرد؛ بد یا خوب ...

 

... من اشک خواهم ریخت تا آن روز ...

 

                                 صدها بار.

 

 

 

آن­روز، دیگر، سال‌ها مانندِ دیوارند

 

تو این وَرِ دیواری و من آن وَرِ دیوار

 

من در کنارت نیستم وقتی که می‌خندی

 

دستِ تو پیشَم نیست هنگامی که من بیمار ...

 

... چی دارم از تو ـ نازنین! ـ جز چند تارِ مو؟

 

چی مانده از تو پیشِ من جز چند عکسِ تار؟

 

... هِی استکانِ خالی و هِی استکانِ پُر

 

هِی روزهای خالی از سیگار و هِی سیگار ...

 

شاید فراموشم کنی آن روز بعدازظهر ...

 

شاید همان یک­بار هم انگار نَه انگار ...

 

 

 

آن روز بعدازظهرِ تو،

 

    بایِست شب باشد

 

 

در شهرِ من

 

ـ شهری که یادت می­کند بسیار ـ

 

 

 

آن‌شب، برای من شبیهِ خیلی از شب‌هاست؛

 

بُغضِ تمامِ روزها بر دوشِ من آوار ...

 

امشب مرا آیینه هم تنها رها کرده ...

... تنها همین تنهاییَم را می‌شوم تکرار...

 

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:5 توسط ♥نگین♥| |

ﺷـﻳــﺭﺟــﮧ ﻣـﻰ زَﻧــﻢ دَر آﻏـﻭﺷـَــﺕ ...

ﺷـﻧـﺁﮔـﺭ ِ ﻣـﺁﻫـﺭﮮ هَـﺳـتَـم ...

وَلـﻰ مَــﺭآ ﻳــﺁرآﮮ ِ مُـﻗــﺁﺑــﻟـﮧ ﺑـﺁ اَﻣـﻭﺁﺝ ِ ﻧـﮔـﺁهـَـﺕ ﻧـﻳـﺳـتــــ ...

دَر چشــــﻣﺁﻧــﺕ غَــﺭﻕ مـﻰ شَـﻭمــ ...

ﻋـَجـﺏ دَرﻳـﺁﮮ ِ پُــﺭ تَـﻟﺁطُـﻣـﻳـﺳﺕ وُﺟـﻭدَتـــــ

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:57 توسط ♥نگین♥| |


Power By: LoxBlog.Com